حاج سعيد قاسمي از جمله فرماندهان دوره دفاع مقدس است كه بيشترين ارتباط را با محيطهاي دانشجويي و جوان دارد و صداقت و بيان صريح و بدون پيچيدگي او در مواجهه با موضوعهاي مهم هميشه يكي از مزيت نسبيهاي وي براي اقبال جمعهاي جوان بوده است.
به گزارش رجانيوز، سعيد قاسمي دو روز پيش در دانشگاه صنعتي شريف حاضر شد تا به سؤالها و شبهههايي كه در مورد ماجراي تسخير سفارت انگليس ايجاد شده، پاسخ دهد كه متن اين سخنراني خواندني در ادامه آمده است:
سؤالهايي در مورد ماجراي تسخير سفارت انگليس
من در عصر غلبه مستضعفين بر مستكبرين، در چنين عصر و چنين فضايي نفس ميكشم و خودم را براي يك نبرد عاشورايي، يك نبرد جانانه آماده ميكنم. هر كسي از شرايط جهاني و شرايط كنوني ما درك و تصور درستي دارد، خوفي از اين بابت ندارد و نبايد داشته باشد كه الان براي ما سئوال پيش آمد كه بالاخره بايد به اينها ميزديم؟ و در شرايط فعلي وقتش بود كه به سفارت انگليس بزنيم يا وقتش نبود؟ اين كار از اساس درست بود يا نبود؟ روابط الان بايد تيره ميشد؟ الان ما به عنوان دانشجو مسبب و مقصر شناخته ميشويم؟ آب به آسياب آنها ريختيم؟ در اين عمليات، وقتشناسي درست نكرديم؟ براي چنين عملياتي از آقا اذن نگرفتيم؟ و كار بغرنج شد.
بنده طراح چنين قصهاي نيستم. در روز واقعه هم متأسفانه حضور نداشتم. اي كاش با شما ميبودم: «يَا لَيْتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ». با همين شماهايي كه الان اسمتان هست و بايد برويد دادگاه جواب بدهيد و الان به قيد ضمانت آزاد هستيد «يَا لَيْتَنَا كُنَّا مَعَكُمْ»، اي كاش ما با شما بوديم.
اگر قرار بود براي اين ماجرا طراحي شود، محسن وزواييها هنوز هستند كه طراحي عمليات كنند
واقعهاي كه اتفاق افتاد، عمليات در خور توجهي نبود. اصلاً قرار هم نبود چنين عملياتي اتفاق بيفتد. عمليات نيمبندي كه بروند توي سفارت؛ در باغ قلهك هم همينطور، رفتند داخل و زيارت عاشورايي خواندند و آمدند بيرون. در سفارت انگليس هم بروند و به يكسري مدارك دسترسي پيدا كنند و چند تا عكس بگيرند و بعد هم نيروي انتظامي بيايد و صحبت كند كه بفرماييد و تحويل نيروي انتظامي بدهند و بيايند بيرون. حواستان جمع باشد اين عمليات، درخور و قد و قواره اساتيد ما، محسن وزوايي و حسين علمالهدي و اين جماعت نيست. تازه بنا نبوده عمليات بشود، اگر بنا بود بشود، محسن وزواييها و حسين علمالهديها و عباس ورامينيها هنوز هستند، هنوز جوانها جنم دارند، بايد به تعبير چمران، شيپور جنگ نواخته بشود تا مرد از نامرد تشخيص داده شود. اينها هنوز هستند.
تحليلهاي مختلف زيادي ميشود كرد؛ آقا! اين برنامه از اصل كار خود انگليسيها بود. هميشه يك جمله معروفي داشتيم كه كار، كار انگليسيهاست. انقلاب هم كه ميخواست بشود، فك و فاميلت به تو ميگفتند آقا! دنبال انقلاب و اينها نرو، كار انگليسيهاست و اصلاً اينها انگليسي هستند! تا همين حالا هم ميگويند كار، كار انگليسيهاست. در اين قصه هم ميخواستند آب را گلآلود كنند و ماهي بگيرند و بگويند قصه از اساس، انگليسي بود و اينكه اگر هم چهار تا دانشجو رفتند كه واقعاً دانشجو هستند، بازي آنها را خوردهاند.
يكسري ديگر تحليل ميكنند كه كار انگليسيها هم نبود، اراذل و اوباش همه جا هستند. اينها اصلاً دانشجو نبودند، ريختند توي سفارت و دلارفروشها و ارزفروشهاي چهارراه جمهوري هم قاتيشان شدند. اين هم براي خودش تحليل خاصي است.
اقدام بجاي مجلس/ در دولتهاي هاشمي و خاتمي اين اقتضا وجود نداشت
يكسري ديگر ميگويند نظام از اساس با برنامه اين كار را كرد تا پشت بازويي به اينها نشان بدهد كه آقا! اگر بخواهيم، ميتوانيم. خودتان را جمع و جور كنيد و بعد از داستان مجلس، به آنها پيام داد، چون حركت بچهها بعد از تصميم مجلس بود. اينجور نبود كه بچهها بريزند و بزنند و بعد مجلس پيام بدهد. تصميم قاطعانه و بجاي مجلس، گرچه خيليخيلي دير بود و سالياني از اين قصه گذشته بود و اين اتفاق بايد بسيار پيش از اينها ميافتاد و ما از اين بابت متأسفيم، بسيار هم متأسفيم، منتهي شرايط نظام اقتضا نميكرد. اصلاً شرايط دولت هاشمي و خاتمي اقتضا نميكرد و آنها كه مال اين حرفها نبودند. هم كشته مرده رابطه با آنها بودند، هم بچههايشان سَر و سِر داشتند، ميرفتند، ميآمدند و الان هم هستند. مدل مذاكره، ارتباطات، علاقات، حكومت جهاني دنبال همان اهداف پوسيده و ارتباطات جورج سوروسي و نشست و برخاست با نخبگان غرب و در آن حال و هوا بودند، هم سيستم شوراي امنيتمان و رئيس شوراي امنيت ملي وقتمان مال اين حرفها نبود، فكراً، عقلاً و روحاً مال اين حرفها نبود و از اين بابت متأسفيم. در فتنه هم البته خودشان را نشان دادند و جهتگيريهايشان مشخص بود كه به كدام سمت است و كاملاً دستشان رو شد. از فتنه 88 هر چند به تعبير آقا تألمات زيادي داريم، ولي بركات زيادي هم داشت. اينها را شناختيم و غربال شدند. در خود جنگ و داستان فاجعه 598 به خاطر حضور چه مُخ معيوبهايي در سيستم اتاق فكر و تصميمگيري ما آن فاجعه پيش آمد. فاجعهاي كه حضرت روحالله از آن به عنوان جام زهر نام برد.
اما اين عوامل هنوز هم در همه جاي نظام، در دانشگاه، در پست اساتيد و در همه جا هستند. مگر در همين صنعتيشريف نبودند كه دانشجويان را ترغيب ميكردند كه بريزيد كف خيابان و بايد صندلي را از زير پاي آقا بكشيم؟ change، ما change ميخواهيم، بايد change كنيم. آن شيخك، علمدار چنجيون بود و مهندس هم كه يك طرف و اين طرف هم اساتيد غربباوري كه هنوز در صنعتيشريف، اميركبير و دانشگاه تهران هستند و دم به دم آنها ميدادند. شاگرد عزيز من! يادت كه نرفته كه سبز ميبستند و امروز كلاس تعطيل است و برويد بيرون و بپيونديد به جنبش سبز.
بله، در آن شرايط كه ما اصلاً نميتوانستيم بزنيم به سفارت انگليس، نعوذاً بالله! دو سه باري هم كه به آنجا زديم، تا ظهر يك تظاهراتي شد و سر ظهر هم از خود سفارت انگليس صداي اذان آمد كه اللهاكبر، نماز بخوانيد و نخود نخود، هر كه رود خانه خود! بفرماييد آقا! بعد پشتمان را نگاه ميكرديم، ميديديم فائزه دارد ميرود توي سفارت! [خنده حضار] عزيزان! به سفارت نميشد تعرض كرد. چقدر در اين قصهها دست و پا شكست. قربان همه جانبازها و دست و پا شكستهها و چادرهاي خاكي توي اين قصه بروم. دست و پاهاي همه شماها را ميبوسم.
اما دوست! دشمن! قرار نبود عمليات بشود. اينقدر جدي نگيريد. يك چيزي بگوييد خودمان هم باورمان شود. قرار نبود عمليات بشود. اگر قرار بود عمليات بشود، علمدارهاي ما، محسن وزواييها به ما ياد دادهاند. لانه جاسوسي را كه ميخواستند بگيرند، ميگفت يك ماه طبقه بالاي اتوبوس دو طبقه مينشستيم و از خيابان طالقاني ميرفتيم و ميآمديم و عكس ميگرفتيم كه بدانيم كجا را بايد بگيريم؟ مقرّ اصلي كجاست؟ چه كار بايد بكنيم؟ جلسات پي در پي، كميته، كار اطلاعاتي و بعد هم اين عمليات، اذن ولي را هم ميخواهد. مگر ميشود دانشجوي پيرو خط امام باشيم، امام از عمليات خبر نداشته باشد؟ روحانياي را گذاشتند به عنوان نمايندهشان كه رابط با امام باشد. نمايندهشان كي بود؟ جناب آقاي حجتالاسلام خوئينيها! قرار بود ايشان به امام اطلاع بدهد. بر اساس اطلاعات پيچيدهاي كه داريم، ايشان به امام اطلاع نداد و گفت كه نتوانستم امام را ببينم و اين حرفها و رسيد به شب 13 آبان، «وَ حَدَثَ ما حَدَث»، عمليات شد. در مرحله اول هم كه قرار است لانه جاسوسي گرفته شود، قرار نيست اين اتفاقات پيش بيايد. قرار است بچهها 48 ساعت آنجا را بگيرند و يكسري مدارك و يك پروپاگاندای تبليغاتي و يك اطلاعيه و تمام. اين اتفاق كه افتاد و ريختند توي سفارت و مارينزهايي را كه بودند، بيرون كشيدند و تصاوير بسيار باشكوه كه در همه جاي دنيا پخش شد و محسن وزوايي حتي اگر شهيد هم نميشد، به خاطر اين تصوير كه دارد مارينز امريكايي را اين شكلي بيرون ميآورد، تا قيام قيامت زنده ميماند. چيزي كه در تاريخ امريكا سابقه ندارد. چهار تا بچه بريزند و مارينز بيرون بياورند؟ مارينز يعني چي؟ آخر نظاميگري كجاست؟ يك پله پايينترش مارينز است كه همه آموزشها را ديده و آخرش است. همين چيزهايي كه در بازيهاي Joystick و Battlefield 3 و اينها ديدي [خنده حضار].
عزيزان! اينهايي كه تو ديدي و ميترسي اينها Battlefield 1 و Battlefield 2و اين مسخرهبازيها مال آنجاست كه ميريزند، ايران اشغال ميشود و اين حرفها. فيلم است! نرمافزار است! آن چيزي كه واقعي در ميدان بازي شد، مال محسن وزوايي، عباس وراميني و حسين علمالهدي است كه اينها را بياورند بيرون و پيام بدهند به حضرت روحالله كه آقاروحالله! ما دانشجوي پيرو خط امام و شاگرد شما و مطيع امر شما هستيم و اينها را گرفتيم. اينها در مدارك و اسناد هست. امر، امر شماست، چه كار كنيم؟ آقاجان! دانشجوها در چهار خط به مولايشان پيام ميدهند. مولا هم از آن طرف پيام ميدهد: «بسمهتعالي. سلام به فرزندان من برسانيد، خسته نباشيد. بگوييد نگه دارند، خوب جايي است». سه خط هم مولايشان براي آنها پيام ميدهد. خوب جايي است، نگه داريد، زنها را آزاد كردند، سياهپوستها را آزاد كردند، تهماندهشان 52 نفر، 444 روز در مشت شما.
پاپ نماينده فرستاد. آقا اصلاً نماينده پاپ را نگاه هم نكرد، «من متأسف هستم براي آقاي پاپ از اين بابت كه وساطت جنايتكاران را ميكنند. اينجا به حسب آنكه گفتهاند، سفارتخانه نبوده است، وسائلي را كه آنجاست بروند بازديد كنند نماينده محترم آقاي پاپ، جاسوسخانه بوده است. ما اگر اينها را آزاد كنيم، جواب خانواده شهدا را چه بدهيم؟» آقا اصلاً تحويلش نگرفت و گفت پاشو برو پي كارت!
ياسر تلفات [عرفات] با يك هيئت آمد [خنده حضار] كه آقا! اينجوري ميشود، بد ميشود. يك گروه ديگر از كارشناسها آمدند كه آقا! اينها چترباز پياده ميكنند. حضرت روحالله گفت: «بگوييد چتربازان آنها را در آسمان ميزنيم». آقا! خلاف كنوانسيون ژنو است، نميشود چترباز را زد. بايد بگذاريم بيايد پايين. امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند، قطع رابطه شد. حضرت روحالله فرمود: «اگر آقاي كارتر يك كار خوب در تمام عمرش كرده باشد، آن هم قطع رابطه با ايران است. ما به فال نيك ميگيريم. امروز روز عيد ماست. جا دارد ما از اين حركت، به عنوان انقلاب دوم ياد كنيم. انقلاب دوم، انقلابي بزرگتر از انقلاب اول».
«وَ حَدَثَ ما حَدَث». مبدأ كار بزرگي شد و هيمنه امريكا شكست. در طول تاريخ امريكا سابقه ندارد كه بريزي و بخشي از خاك امريكا را بگيري. اصل دعوا سر اين است و از اينجا دعوا شروع ميشود. انگليس كه شاخش شكسته و پنجه و چنگالي ندارد و خامهاش الان در امريكاست.
باز فرمايش آقا روحالله است: «امريكا از شوروي بدتر، شوروي از امريكا بدتر، انگليس از هر دو بدتر و پستتر و پليدتر، لكن امروز سر و كار ما با امريكاست». آقا روحالله اينها را گفته و توي گوشمان است.
جزئياتي از عمليات طبس براي آزادسازي گروگانهاي امريكايي
عزيزم! اينكه تو رفتي و يك جمله از حضرت امام آوردي كه حضرت امام گفته: «امروز كه ريختهاند و سفارت امريكا را گرفتهاند، لكن اينطور نباشد كه دانشجويان ما تحريك شوند و فردا بريزند سفارت انگليس را بگيرند يا فلان جا را بگيرند»، بله عزيزان! درست گفته. تو در آنجا قلب داستاني را زدي، بقيه سفارتخانهها كارشان جاسوسي است. عمليات چارلي بكويس با نيروهاي دلتا در طبس اتفاق افتاد و چارلي بكويس براي عمليات طبس رفت و بهترينها و قَدَرترينها را كه در ويتنام جنگيده بودند، جمع كرد و به او گفتند كه فرمانده تو باشي، گفت باشد من دست روي هر نقطهاي گذاشتم، هر جا بود بايد آزاد كنيد. خواهش ميكنم خاطراتش را بخوانيد، بسيار زيباست. آنجا ميفهميد كه براي عمليات طبس چه تمهيداتي را به خرج دادند. تمام كساني را كه در عمليات دلتا جنگيده بودند، رفت و جمع كرد و آورد و با آنها شش ماه مانور كرد. حتي شنهاي روان و رملهاي طبس چيزي نبود كه اينها غافلگير شده باشند. مينويسد ما رفتيم به صحراي نوادا، جايي كه همه آن داستانهاي طبس را داشت. شبيهسازي و بعد دو باره نعل به نعل ساختمان لانه جاسوسي را درست كرده بوديم. چارلي بكويس ميگويد فرشتگان من وقتي وارد لانه ميشديم، قادر بودند در تاريكي مطلق، تمام دانشجوياني را كه مشتاق بودند به خدا برسند، زودتر به خدا ملحق كنند! نوشته آنقدر مانور داده بوديم كه هر وقت ميگفتيم دو باره مانور داريم، حال اينها به هم ميخورد. همه چيز با دقت طراحي شده بود. چارلي بكويس سه چهار روز قبل از عمليات از طريق سفارت بلژيك يا آرژانتين ـدقيقاً يادم نيست، چون ده سال پيش اين كتاب را خواندهامـ خودش ميآيد در خيابان طالقاني و از نزديك منطقه عمليات را بررسي ميكند. جلوي لانه جاسوسي مغازههايي هستند كه صنايع دستي ميفروشند. اينها طبقه بالاي يكي از آنها را اجاره ميكنند و از آنجا از دانشجوها و محوطه داخل سفارت و رفت و آمدها عكس و فيلم ميگرفتند و شبانه به امريكا ميفرستادند. زیبیگنیو برژينسكي ميگويد ما در امريكا با انبوهي از اطلاعات روبرو بوديم كه لحظه به لحظه به ما ميرسيد و ما از تمام حركات دانشجوياني كه آنجا نگهباني ميدادند، نوع سلاح، تخمين ميزان آموزشي كه ديده، چه ساعتهايي پاس عوض ميشود، اطلاع داشتيم و همه اينها را براي عمليات درآوردند.
وقتي وزارتخارجه ما خيلي داغ ميشود...
آنقدري كه حضور ذهن دارم شروع بحران از اينجا بود كه امريكاييها كُري خواندند و بعد هم انگليسيها كه هميشه نوكر امريكاييها بودهاند، آمدند و در جهت آنها داراييهاي ما را بلوكه كردند و بعد حرفهاي تهديدآميز و چنين و چنان ميكنيم. اين طرف هم وزارت امور خارجه ما خيلي كه داغ ميشود، سخنگويش ميآيد و ميگويد: «نكن آقا! زشت است! بد است! [خنده حضار] ما از شما چشم آبيهاي مو بلوند توقع نداريم. به قد و قواره شما نميخورد. اگر يك بار ديگر اينجوري بگوييد، ميشود دو بار!» [خنده حضار]. وزارت خارجه ما خيلي كه انقلابي و اذيت ميشود، مثل ماها كه نيستند كه چاك و بست نداشته باشند، به فكر كنوانسيون ژنو و عرف ديپلماتيك هستند و اينكه هر حرفي جايي دارد. اينها از قبل هم مانور ميكنند كه يك وقت سخنگوي وزارت امور خارجه چيز نامربوطي نگويد، ميخواهند، اخراج ميكنند، فلان و بهمان ميشود، روي روابط تأثير دارد، بالانس و موازنه ديپلماسي به هم ميريزد. اصلاً اينها را درس ميدهند. در دانشگاه دكتر جاسبي علوم مربوط به سياست را ميخواني و ميروي آنجا و كمكم در دست وزارت امور خارجه بزرگ ميشوي و ياد ميگيري كه ديپلماتيك بودن و دپيلماتيك رفتار كردن يعني چه؟ كت و شلوار و يقه سه سانتي همهاش حساب و كتاب دارد. اينجور نيست كه مثلاً يقه پنج سانتي بپوشي. اينها همهاش اندازه دارد. بايد خودت را كنترل كني.
يكي دو سال اول انقلاب بود كه تجربه اين چيزها را نداشتيم، اما بعد ياد گرفتيم كه بايد روي اصول و موازين حركت كرد. بعد از اينكه اين اتفاق افتاد، براي اولين بار ديديم كه مجلس اقدام بجايي كرد و تودهني بجايي زد و واقعاً دستشان درد نكند. اگرچه واقعاً براي من غيرمترقبه بود. مجلس و چنين تصميم قاطعانهاي؟
اينها را رها كنيم و بياييم سر مطلب خودمان. بعد از اين قصه، يك انفجار عجيب روي داد، يعني مردم وقتي مسئولينشان را ميبينند: «اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبي/ برآورند غلامان او درخت از بيخ» نگاه ميكنند كه بالاخره رؤساي آنها چنين تصميم انقلابياي گرفتهاند، تمام بغضهاي نهفته 200 سال جنايت، 200 سال خباثت، 200 سال ظلم و بردهداري، 200 سال آدمكشي، 200 سال غارت و چپاول بالاخره از يك جايي بيرون ميزند. كمترينش اين است. يك عمر جنايت كردند، حالا قشقرق راه انداختهاند كه چهار نفر رفتهاند توي سفارت. از اين طرف عكس گرفتهاند كه نگاه كنيد شيشههاي مشروب، عكس شاهزاده پهلوي، اينجا خودش، اينجا بچههاي پهلوي. ناراحت چي هستي آقا! دعوا سر چيست عزيزان؟ تو چرا هي جلسه ميگذاري؟ دانشجويان مسلمان با همديگر جلسه ميگذارند كه ما نبايد ميرفتيم، آقا ناراحت هستند، نبايد ميرفتيم، بايد كنترل ميكرديم و... برادر! ول كن اين حرفها را. اين كمترين كاري بود كه اتفاق افتاد.
دنبال سند خيانت انگليس ميگرديد، مگر در فتنه 88 بيرون نيامد؟
اما اگر بخواهيم از حالت احساسي بياييم بيرون، دانشجوي عزيز! ده بيست تا نكته هست كه بايد حواست جمع باشد كه به تعبير حضرت روحالله، اين بغض و كينه انقلابي را بايد نگه داري. به سفارت گرفتن و اين حرفها هم كار ندارم. كار از اين حرفها گذشته. ديگر كسي نمانده كه نداند كار اينها غير از جاسوسي چيزي نيست. مثلاً سندش هم بيايد بيرون، كه چي؟ مگر اسنادش در فتنه 88 نيامد بيرون؟ چي شد حالا مثلاً؟ دادگاه بينالمللياي وجود دارد؟ دو تا از آنها را هم گرفتيد و محاكمهشان هم كرديد. شش روز و نصفي هم نگهشان داشتيد و پول آوردند گذاشتند و آزادشان كردند، آن زن و آن دختر خبرنگار و امثالشان را. اگر داد بزني، كسي مگر به داد من و تو ميرسد؟ وظيفه تمام اين سفارتخانهها كار اطلاعاتي و جاسوسي است. بخش اطلاعاتي را همه سفارتخانهها دارند، ولي جاسوسي يعني كاري كه انگليسيها مشخصاً در فتنه 88 كردند، عامل گرفتن، پيدا كردن دانشجوي اين كاره كه مرض دارد، زبان بلد است، باهوش است و به درد اين كار ميخورد. اينها را پيدا كني، برايشان پاسپورت جور كني، ببري به امارات و به آنها آموزش بدهي، توئيتر، فيسبوك، بعداً بياوري و براي اين قصه آموزش بدهي و براي انتخابات بپزي. مشخصاً وظيفهاش اين است. ثابت هم شد. خب كه چي؟
فرانسويهاي خبيث كارشان همين است، سفارت ايتاليا، كارشان همين است. عزيزان! يك خشم مقدسي اتفاق افتاد، "خشم مقدس". در حد همينكه عدهاي رفتند جلوي سفارت كه از مجلس حمايت كنند و پيام بدهند، دست بر قضا در سفارت باز شد! كه ما مانديم كه چطور شد؟ اين همه ما ميزديم كه اين در باز شود و نميشد، چطور شد كه دري باز شد و اينها ريختند داخل سفارت و نيروي انتظامي هم شل داد. بچه دانشجو هم فقط براي تظاهرات برنامهريزي كرده بود، نه براي اشغال لانه جاسوسي انگليس. اگر برنامهريزي كرده بود، محسن وزوائيها و حسين علمالهديهاي ما به اين آساني كار را تحويل نيروي انتظامي نميدادند و كار به جاهاي اساسيتر ميكشيد. پاي قضيه ميايستادند، «وَ حَدَثَ ما حَدَث».
اما براي اينكه از احساسات بياييم بيرون و ببينيم اين خشم مقدس براي اين 200 سال جنايت به خاطر چيست، من ديشب يكخرده با دوستان كَلكَل كردم و 20 موردي را نوشتم تا براي شما بگويم كه توجهي داشته باشيد تا دو باره برگرديم سر چند موضوع كليدي و يك جمعبندياي داشته باشيم.
سياههي خيانتهاي انگليس در حق ملت ايران
1ـ جدا كردن افغانستان از ايران در سال 1857 بر اساس پيمان پاريس در عهد قاجاريه.
2ـ تحميل قرارداد رويتر 1872 كه بر اساس آن ايران به مدت 70 سال كاملاً به انگلستان فروخته شد.
3ـ ايجاد فرقههاي ضالّه بابيت و بهاييت، سر قصه آن معلون، مستر همفر كه خواهش ميكنم خاطرات و داستانش را بخوانيد كه اينها چهجوري و با چه ترفندهايي نفوذ ميكنند. نفوذيها نمازشبهايي كنار دستت ميخوانند كه عمراً از هيچ حزباللهياي چنين نماز شبي نديدي. مستر همفر اينجوري به سيستم روحانيت ما نفوذ كرد، به قصد انحطاط مذهبي در ايران.
4ـ جدا كردن بخشي از بلوچستان از خاك ايران در سال 1887.
5ـ تحميل قرارداد تالبوت و انحصار توتون و تنباكو در عصر قاجاريه.
6ـ تحميل قرارداد لاتاري، تأسيس قمارخانه ايران از سوي ميرزاملكمخان در زمان قاجاريه.
7ـ تحميل قرارداد دارسي به ايران براي اكتشافات، استخراج و غارت منابع نفتي در سال 1901.
8ـ به انحراف كشاندن انقلاب مشروطيت و زمينهچيني براي اعدام آيتالله شيخ فضلالله نوري.
9ـ تحميل قرارداد 1907 كه بر اساس آن، ايران بين انگلستان و روسيه تقسيم شد.
10ـ تحميل قرارداد 1919 كه بر اساس آن، شمال ايران نيز زير سلطه انگليسها قرار گرفت.
11ـ زمينهچيني حمايت و پشتيباني از كودتاي رضاخان از طريق سيدضياءالدين طباطبايي، روزنامهنگاري كه عامل سفارت بريتانيا در تهران بود.
12ـ كمك به فرار رضاخان از ايران و روي كار آوردن فرزندش.
13ـ مانعتراشي در راه تشكيل حكومت جمهوري در ايران طي سالهايي كه حكومت محمدرضاشاه برقرار بود.
14ـ نقش مستقيم در كودتاي 28 مرداد براي همراهي با امريكا.
15ـ نقش مستقيم در جدايي كل سرزمينهاي جنوبي خليجفارس كه در 1971 به جدايي كامل بحرين انجاميد. بحرين، بخشي از ايران تو! اين گربه زيبا كه براي متر به مترش خون دادي و در ده سال دفاع مقدس، حتي يك مترش را به دشمن ندادي و بيش از 300 هزار شهيد تقديم انقلاب كردي، از كانيمانگا و سردشت و پيرانشهر، دهانه فاو تا تنگه هرمز، آن كنج تا چابهار، آن كنج تا سرخس، اين گربه زيبا كه گربه نبود. چي بود؟ نهنگي بود، يوزپلنگي بود. نقشه قديمي را بايد بياوريم و ببينيم شكل چي بود؟ نهنگ است. يك طرف آن نهنگ، يك طرف آن يوزپلنگ ميرسيد تا هرات، آن طرف تا بالاي تركمنستان. اين طرف تا بالاي آذربايجان و بخشي از تركيه، در كرانه غربي تا بينالنهرين، كرانه جنوبي كجا؟ آن سوي خليجفارس، بحرين دست تو و مال تو بود. بايد ببينيم شكل اين بچه گربه كنوني كه برايش جان دادي، قبلاً چه بود؟ همه اين خباثتها مال اين حرامزادههاست. اصلاً نقشهكشي اينكه چي كجا باشد، باز كار اين ملعونهاست. اين نقطهچينها از كجا رد ميشوند؟ جاهايي كه هميشه بستر فتنه آماده است: بلوچستان ايران، بلوچستان پاكستان، خوزستان ايران، خوزستان عربستان، كردستان ايران، كردستان عراق، كردستان تركيه، تركمنستان ايران، تركمنستان... همهاش نقطهچين، از لاي تير و تيركشي اينها. هميشه آماده است براي شلوغ شدن. فكر ميكني دو سال قبل از شروع جنگ، فتنهاي كه محمد بروجرديها، ناصر كاظميها، احمد متوسليانها و همتها جمعش كردند، كم بود؟ هر كشوري را زمين ميزد. خودمختاري براي كردستان، خودمختاري براي خلق عرب، خودمختاري براي خلق آذري، خودمختاري براي بلوچها، خودمختاري براي...
16ـ همراهي با امريكا در سركوب انقلاب اسلامي ملت ايران.
17ـ تحريك گروهكها و قوميتها پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران.
18ـ كمك به رژيم بعث عراق براي حمله به ايران و ادامه پشتيباني در طول هشت سال جنگ.
همين يك نكته را بگويم كه طرح حمله به ايران، با اين مدلي كه عراق حمله كرد، بر اساس سندي كه اگر اشتباه نكنم نيويوركتايمز رو كرد و بر اساس طرحي در سال 1329 (1950م) بود كه اصل و ماهيت نقشه اين مدل حمله و اين محورهاي عملياتي كه از جنوب تا غرب آمدند، انگليسي است و بر اساس همين تِز و همين فلشهاي عملياتي، مبنا را بر آزادي خوزستان، عربستان عراق يا خوزستان اعراب گذاشتند. با همين طرح ميخواستند خوزستان را جدا كنند و نيويوركتايمز اين را نوشت.
روز ششم جنگ بود كه عراقيها وقتي زدند و گرفتند و تا يك جايي رسيدند، صدام اعلام آتشبس كرد كه حضرت امام نپذيرفت و گفت روحانيون و وعاظ همه توجه داشته باشند كه بايد به ملت شريف اعلام كنند كه يك جنگ تمام عيار آغاز شده است. نپذيرفت. طرف فكر كرد اينجا مثل لبنان و فلسطين است كه بيايد و بزند و آتشبس اعلام كند و دومرتبه بزند و جلو بيايد. آقاروحالله گول اين فيلمها را نخورد.
19ـ حمايت مستمر از گروهكها براي براندازي جمهوري اسلامي در 33 سال گذشته.
20ـ حمايت و پشتيباني از سلمان رشدي نويسنده كتاب موهن "آيات شيطاني" كه انگليسيها سفارشدهنده و منتشركننده و حامي كتاب و نويسندهاش تا همين الان بودهاند.
21ـ آموزش و تجهيز و پشتيباني از بمبگذاري و ديگر اقدامات تروريستي در سيستان و بلوچستان و خوزستان طي سالهاي پس از اشغال افغانستان در عراق؛ اتفاقي كه در اهواز افتاد و وزير وقت اطلاعات گفت صدايش انگليسي بود. وزير اطلاعات وقت، خيلي كه تشر زد، گفت: «ما به انگليس اخطار ميدهيم كه صداي بمبها انگليسي بود». يك عده مردم مظلوم بدبخت هم كشته شدند. بمب صدايش انگليسي بود!
22ـ حمايت از فتنه 88 از طريق سفارتخانه اين كشور خبيث در تهران و شبكههاي رسانهاي همچون بيبيسي و راهاندازي شبكههاي مختلف رسانهاي فارسيزبان در جهت براندازي نظام جمهوري اسلامي و مشاركت فعال و اثرگذاري در تحريمهاي ايران طي 33 سال گذشته.
23ـ زمينهچيني براي ترور دانشمندان هستهاي ايران.
24ـ حمايت از براندازان نظام جمهوري اسلامي ايران از طريق دادن پناهندگي و مجوز اقامت دائم به آنها.
25ـ تجاوز ناوگان دريايي انگليس به حريم دريايي ايران كه به دستگيري تفنگداران دريايي آنها از سوي مرزبانان ايراني منجر شد در دو نوبت كه نوبت دوم را خيلي سوختم. با شماها يك تله در همين فرودگاه گذاشتيم. براي تو پسرم كه نبودي دارم ميگويم كه اين خاطرات بازگو شوند.
جزئياتي از نحوه بازداشت ملوانان انگليسي در خليج فارس
اولاً سه چهار روزي كه آنها دست بروبچههاي قَدَر سپاه اسير بودند، اين طرف خرازي و حسن روحاني فشار آوردند كه اينها را از همان مرز شلمچه آزاد كنيد، بروند. چرا آزادشان كنيم؟ اطلاعات اينها بايد تخليه شود. اينها را در خاك خودمان گرفتهايم. بايد بيايند و محاكمه شوند يا حداقل به خاطر همه خباثتهايي كه كردهاند، يك مانوري بارشان كنيد. چرا اينقدر عجله داريد كه همان روز اول آزاد بشوند و بروند؟ هي فشار روي سپاه كه اينها را آزاد كنيد. روز اول، روز دوم، نماينده وزارت امور خارجه آمد، نماينده دولت فخيمه انگليس آمد كه اينها را آزاد كنيد. گفتيم آقا! نميشود. اينها بايد محاكمه بشوند. جنگي ماهوارهاي و رسانهاي درگرفت كه بسيار ديدني بود. آنها از آن طرف مطمئن بودند، چون با برخي در داخل ارتباط گرمي دارند، باور نميكنند كه چهار تا بچه در سپاه به حرف اينها گوش نميدهند. ناراحتند. طرف نامه رسمي داد. نامه تحت اين عنوان بود و معلوم است كه طرف بايد ناراحت بشود، چون يكسري عوامل اين طرف هستند كه پيوسته و در طول اين 200 سال با آنها بستهاند، توي لباس من و تو، لباس روحاني، لباس سردار، لباس كارمند، لباس وزير، لباس وكيل. بستهاند و مطمئن است كه نبايد اتفاقي پيش بيايد. براي همين است كه با جسارت تمام نامه ميدهد. لازم است كه از اين بحران بيرون بياييم... I hope that من عين نامه را ديدهام كه اميدوارم اين بحراني كه اتفاق افتاده با درايت شما حل شود. الان حضور ذهن ندارم كه آخرش چه نوشته بود. احتمالاً نوشته بوده: Your old friend رفيق فابريكت Jack [خنده حضار].
همه چيز بسته شده است. چهار تا دانشجو حق ندارند، چهار تا بچه سپاهي حق ندارند چنين كاري بكنند. براي چه اينها را گرفتيد؟ ما داريم وارد دهكده جهاني و اين حرفها ميشويم و چهار تا بچه نبايد بيايند موازنه و بالانس قوا را به هم بزنند، پس روابط ديپلماتيك ما چه ميشود؟
سپاه قبول كرد. به هر حال، بايد تابع امر رئيس شوراي امنيت و وزارت امور خارجه و رئيسجمهور وقت باشي. گفتند باشد ميآوريم تهران. در تهران برايشان كمين گذاشتيد. كجا؟ در فرودگاه. آخ كه اين داغ هنوز كه هنوز است روي پيشاني من هست. قرار شد شما از اينها كه با لباس مارينز ميآيند، پذيرايي كنيد. اما...
ريچارد دالتون ملعون، خانواده و نوادگان دالتونها، يك عمر بردهداري كه اينجا سفير بود. اينها را ميفرستند كه هم تو حواست جمع باشد با كي طرفي. اينها كه اين چيزها را براي من و تو نميگويند. رئيسجمهور وقتِ ما وقتي آن طرف ميگويد ما ممنون آمريكاييها هستيم، شما هم شهيد به آن بزرگواري، آقاي آبراهام لينكلن را تقديم جامعه كردهايد، وقتي كه رئيسجمهور وقت آبراهام لينكلن را شهيد ميداند، براي انگليسيها هم همينقدر ارزش قائل است و لذا چنين هماهنگياي اتفاق ميافتد و ريچارد دالتون از پاويون دولتي فرودگاه جمهوري اسلامي با ماشين و عواملش و با هماهنگي نيروهاي امنيتي و وزارت خارجه وقت ما، ميآيد پاي پلكان هواپيما و اين اسرا را ميگيرد و ميچپاند توي ماشين و از دري بيرون ميبرد كه در فرودگاه تا نيمساعت منتظر چنين لقمهاي هستي و تابلوها را نوشتي، منتظري كه اينها با لباس مارينز بيايند و از جلوي تو رژه بروند و اهانت كني؟ نه! از Gate و pavilion (پاويون) دولت فراريشان ميدهند. همانهايي كه بنيصدر و مسعود رجوي را فراري دادند. همه جا هستند، همه جا هستند. از دستت در رفتند؟ اينها كه در تاريخ نوشته نشدهاند. پرتقالفروش اين معركه را پيدا كنيد، ولي بچه دانشجو، هم عكسش موجود است، بله، بايد سند بگذارد و سريعاً محاكمه شود. معمولاً در اين مواقع، بايد سريع به موضوع رسيدگي شود، اما فتنهگري كه در طول فتنه 88، كف خيابان، آن دخترك ساندويچخر، ساندويچخور، چه بگوييم؟ يك طرف فتنه بود، مركز فتنه هم دانشگاه آزاد جاسبي بود. Change در نظام، صندلي را از زير پاي آقا بكشند. كي گفته آقا، آقاست؟ باباي من آقا را آقا كرده! آقايي وجود نداشت، ما بايد ادامه بدهيم تا بيفتد دستمان. سند و مدركش هست. اينجا دنبال او نميگردند، داداشش هم كه آن طرف است. سيستم دنبال اينها نميگردد. قد و قواره سيستم ما به اينجور كارها نميخورد و پنجههايش آنقدرها قوي نيست كه بخواهد براي اينها تصميم بگيرد، ولي براي آن بچه رزمنده كه در آنجا نتوانست خودش را كنترل كند و دو تا فحاشي به اين دخترك ساندويچخور كرد، سيستم قضايي زود تصميم گرفت و محاكمه و زندان و شلاق كه آي! چه نشستيد؟ بياحترامي شده. به اصل ولايت و به اصل نظام بياحترامي شد، آب از آب تكان نخورد. سپاه وكيل مدافع ندارد، حزبالله وكيل مدافع ندارد. چند تا كشته و شهيد داديم؟ وكيل مدافع ندارند. نه اسمشان را داديم، نه تعدادشان را. چرا؟ چون وكيل مدافع ندارند.
عزيزان! سريع برايت تصميم ميگيرند. همين الان حكمات صادر شده. وزير امور خارجه ما هم دارد آن طرف پشت سر هم قول ميدهد كه ديگر تكرار نميشود. آي ميسوزم كه صالحي اين حرفها را آن طرف ميزند، ولي از طرفي هم روابط سياسي است و بايد بگويد ديگر. از اين بابت خيلي هم ناراحت نيستيم. مثل همين نامه احمدينژاد كه براي فهد و عبدالله و دار و دستهاش داد. هم او ميداند كه دعاي احمدينژاد براي بقاي حكومت عبدالله، دعا نميشود و هم احمدينژاد ميداند كه آنها وقعي به اين حرفها نميگذارند. يك نامهاي رد و بدل ميشود. ما كه ناراحت نيستيم كه هاشمي هم كپي همان نامه احمدينژاد را براي بقاي عبدالله ميفرستد و سر سلامتي ميدهد كه انشاءالله بلا نبينيد! 500 تا شهيد در حج خونين داديم و امام از اينها با عنوان «آليزيد» ياد كرد و فرمود: «آليزيد! انشاءالله در فرصت مناسب، انتقام خود را خواهيم گرفت». اينها با هم چفت نميشوند.
من وقتي پيام صالحي را ميشنوم ناراحت و اذيت ميشوم و ميگويم تلويزيون را خاموش كنم؟ يككمي خودم را كنترل ميكنم و بعد دومرتبه داغ دلم تازه ميشود كه وزير خارجه وقت دوره خاتمي دو باره آن طرف براي سلمان رشدي پيام داد و گفت. همان چيزي را كه امام ميگفت خوفم از آن است كه ده سال بعد از پيام من درخصوص سلمان رشدي، بياييد و بگوييد اين پيام خلف موازين سياست و روابط ديپلماتيك است و اين يك پيام فقهي است، حكم حكومتي نيست و وزير امور خارجه ما در آنجا قول ميدهد:
"We promise you that we do not send anybody for the terror of Salman Roshdi".
قول داد. آقا! خاطرتان جمع باشد كه ما كسي را براي اجراي چنين حكمي نميفرستيم. مريضي اين را بگويي؟ بالاخره يك شيرمرد افغاني، پاكستاني از يك جايي درميآيد و با تير غيبي، حكم امامخميني را جاري ميكند. تو نگو. ضايع نكن. حق نداري حكم آقاروحالله را ضايع كني. قد و قواره تو قد اين حرفها نيست. آدم اين حرفها را كه ميشنود، دو باره داغ دلش تازه ميشود.
پسرم! تو اينها را نميداني. دري به تختهاي خورده و چشم باز كردي ديدي افتادي در دانشگاه و حالا هم ميبيني يا بايد سبز باشي يا آبي يا قرمز باشي يا صورتي. يكي از اينها بايد باشي و چه ميداني چي به چي است؟ بعد هم كه اتفاق افتاد بايد هي توي سرت بزنند كه...
آمدم پيام آقاروحالله را بگويم كه عزيزم! دخترم! پسرم! بغض و كينه انقلابي را راجع به اين خبيثها هيچوقت از ياد نبر. البته اينها ديگر دندانهايشان شكسته و ديگر پنجهاي ندارند. تنها كاري كه اگر بتوانند بكنند، نوكري امريكاييهاست.
قد و قواره ما اين نيست كه برويم آنجا، قد و قواره ما هميني است كه امروز دنيا را به هم ريخته. اين هواپيماي استيلت كه آمده و نشسته، همه بوق برداشتهاند كه يك تكه آهنپاره است. اين نوريزاده احمق ديشب برگشته گفته: «آقا! اين ماكت است! بعد هم ايرانيها فقط چرا جلوي هواپيما را نشان دادهاند؟ اگر راست ميگويند پشت آن را هم نشان بدهند». ولي من يك چيزي را به تو ميگويم كه به اربابهايت بگويي. من موتورش را ديدم. توي موتورش آثار دانههاي شنهاي خداآورده طبس بود. همانهايي كه شما هيچوقت نميفهميد. آقاروحالله گفت شنها در واقعه طبس مأمور الهي بودند. فهميدن اين چيزها براي شما زود است. با اين مقولات بيگانهايد. اين قصهها را شماها نميفهميد. اولاً شما توانمندي بچههاي صنعتيشريفي و اميركبيري و دانشگاه تهراني و اقصي نقاط، حتي روستاييهاي ايران را نشناختيد. ثانياً امدادها و عنايتهاي الهي كه پيوسته بالاي سر اين مملكت و نظام بوده را نفهميديد. در اين سه دهه آقاروحالله و حضرت آقا گفتند چيزي دست ما نيست. يعني اگر بخواهي بالانس و موازنه قدرت را در نظر بگيري، كار ما خيلي وقت پيشها تمام شده بود. در جنگ آر.پي.جي در مقابل تي72، حزبالله حسب ظاهر نبايد تانك مركاواي اسرائيل را با مسلسل ام.16 بزند، اما هميشه اينجوري بوده كه شما دو تا اشتباه ميكنيد. يكي اينكه شجاعت اينها را باور نداريد، دوم امداد الهي را. آقاي نوريزاده! جفت اينها را شما باور نداريد.
خدا ميداند كه در قصه اين 15 انگليسياي كه گرفتند، پيام قوياي به دنيا داديد. اولاً همين سردار سلامياي كه ديشب در تلويزيون ديديد و آن تحليلهاي زيبا، خبرنگار از او پرسيد: «آقا! اينها در زمين شما بوده؟ نبوده؟ كجا بوده؟ اين جي.پي.اسهايي كه خودشان زدند. بر اساس اطلاعات جي.پي.اسهاي خودشان، ما اينها را در آبهاي خودمان گرفتيم. پيام ما چيست؟» حرف قشنگي است، خوب گوش بدهيد. گفت پيام ما به انگليسيها اين است كه به تعبير احمدينژاد كه يك بار گفت آقا! ممه را لولو برد! تمام شد آن عصري كه شما مسیطر و مسلط بر كل عالم بوديد و معروف بوديد كه انگلستان كشوري است كه خورشيد در كشورهاي تحت استعمارش غروب نميكند. از هند كه خورشيد بلند شود، در افريقا كه ميخواهد غروب كند، دو باره اين طرف طلوع كرده. اين پهناي گستره شما در عالم بوده است. نقشهها را هم شما كشيديد. خط تالوگ و... خط مرز آب كجاست؟ وسط اروندرود را خط كشيديد كه اينقدرش مال ماست و اينقدرش مال عراقيها. اينجا اينجوري بشود. فرمانده شما، شيرمرد دلاور سپاه اسلام دارد ميگويد: «ما رسماً به شما اعلام ميكنيم كه سر شناور شما پنج سانتيمتر وارد آبهاي داخلي و سرزمين ما شد». شما اين را نفهميديد. انگليسيها در قضيه دريايي قوي هستند و نقشه دريايي و ناوگان و ناوچه دريايي و سلاحهاي دريايي را خوب ميفهمند، اين قضيه را هم خوب ميفهمند كه ايرانيهايي كه تا ديروز و در زمان شاه نوكر بودند، امروز چنان قدرت پيدا كردهاند كه ميگويند سر شناور شما پنج سانت در آب وارد كشور ما شد. بله! تاوانش اين است كه شما را بگيريم.
صحبت ميكردم با آقاي آمانگاه عزيز، فرمانده عملياتي كه اين 15 نفر را گرفت، اين را هم بگويم كه ما متأسفيم كه آقاي موسوي نادان سر مجادله انتخاباتي، دومين مطلبي را كه عنوان كرد در دفاع از انگليسيها برگشت و گفت: «اصلاً ما نفهميديم چرا اينها را گرفتند و بعدش آزاد كردند؟ چه كار غيراصولي و غيرمنطقياي بود و باعث دشمنتراشي بين دولتها ميشود». كوتهمغز و بسيار سبك. طرف به آبهاي كشورت تجاوز كرده. گفتم: «عزيزم! آقاي آمانگاه! اينها را چهجوري گرفتيد؟» خوب گوش بده مدل گرفتن اينها را! بروبچههاي ما را كه در عكسها ديديد. با همان لباسهاي شورهزده، همين صورت سياهها، بچه ماهشهريها، بوشهريها و پوست سوختهها نه من و توي تهراني گوگوريمگوري و لطيف و كرم بَبَك زده! [خنده حضار]. آنهايي كه در دريا پوست مياندازند و الان خط نگه داشتهاند، با لباسهاي شورهزده و همان كلاشينكفهاي زنگزده. فيلم است و امريكاييها هم ميبينند كه لباس كه شوره زده، اين هم كه ناوچهاش است، آن هم كه وضع اسلحهاش هست كه زنگ زده. چهجوري اينها را گرفت؟ پرسيدم: «آمانگاه! اينها را چهجوري گرفتي؟» با آن لهجه شيرين و لطيفش گفت: «به سكاندار گفتم برو توي سينهاش!» گفتم: «نزديك كه شدي چه كردي؟» با همان لهجه قشنگ محلياش گفت: «گفتم بزن تخت سينهاش!» با سر شناور زده به پهلوي شناور آنها كه همگيشان هم موضع گرفتهاند. وقتي ميخواهند عاشورايي بجنگند به اين چيزها فكر نميكنند، اسمش را هر چه ميخواهي بگذار، بگذار سرخپوستي [خنده حضار]، هر چه ميخواهي بگذار؛ برو بزن توي سينهاش. چنان زده توي سينه شناور كه يكي از اين اسيرها كه يك زن بود، افتاده بود توي آب! يك قد بلندی هم داشت. دو متر و ده سانت قدش بود. حالا هليكوپتر انگليسي آن بالاست، ناوچه آنها، سلاحهاي پيشرفته، همه در اين شناور هست. گفتم: «بعد چه شد؟» گفت: «زن را از آب درآورديم و بهشون گفتُم هِه! هِه!» [خنده حضار] گفتم: «يعني چي؟» گفت: « انگليسي كه بلد نبودُم. اينجوري بهشون گفتم يعني سلاحهاتون را بندازين». آنها هم نگاه كردند و گفتند اينها كي هستند. سلاحهايشان را پايين انداختند و مات ما را نگاه ميكردند.
چگونه ملوانان انگليسي را تحقير كرديم؟
آقاي موسوي ميگويد آقا! چرا كت و شلوار تنشان كرديد و احترام گذاشتيد؟ احترامِ چي؟ لباس نظامي و مارينز را كه از تن يارو بيرون ميآوري، كت و شلوار هاكوپيان كه هيچ، آخرِ برند چيست اين روزها؟ پسرم! آخرين برند الان توي بازار چيست؟ الحمدلله حالا كه همه دخترها و پسرهاي توي دانشگاه شلوار سوراخسوراخ ميپوشند. دختر در دانشكده معماري شلوار جين سوراخ پوشيده! هاكوپيان كه هيچ، مارينز را، لباسش را بكني و آخرين برند را هم تنش كني، يعني آب بستي به او. تمام شده ديگر. حيثيتش را به آب دادي و تو اين كار را با انگليسي كردي.
آقاي موسوي! قبلاً هم به تو گفتم تو نفهميدي، اما در حج نيجريهاي وقتي فهميد ايراني هستم، گفت: «والله! يا اخي نحن هذا الايام...» و شروع كرد قصه را گفتن كه در اين ايامي كه شما انگليسيها را گرفتيد، ما سه روز جشن داشتيم. تو براي چه جشن داشتي؟ بابا! شماها نميدانيد چه كار كرديد! زخمهاي تن ما بردهها در طول بيش از 100 سال. سياهان افريقا، ما تازيانهخوردهايم، اين كار فقط از عهده شماها برميآمد. انگليسي بگيري و نگه داري؟ امريكايي بگيري و 444 روز نگه داري و تفالهاش را پس بدهي؟
بله، آخر هم نتوانستيم غرامت بگيريم، نتوانستيم پولمان را بگيريم. آنهايي كه معادله رياضي نگاه ميكنند، ميپرسند خب؟ بالاخره چي شد؟ توانستيد پولتان را از امريكاييها بگيريد؟ حاضر بوديم ده برابرش را بدهيم و هيمنه را بشكنيم كه شكستيم. آقاي موسوي! هيمنه را شكستيم. چقدر خوب شد شماها سر كار نيامديد. اگر آمده بوديد، تمام بود.
اما دوستان، يك نكته ديگر اينكه، اين حرام لقمهها امروز به غير از داستان داخليمان در خارج، كشمير و جاهاي ديگر هستند و از همه دردناكتر قصه فلسطيني كه جهان اسلام داغدار آن است و به تعبير حضرت روحالله عمق استراتژيك ما محسوب ميشود، تخم اين فتنه را چه كسي كاشته؟ داستان بالفورد ملعون و خبيث، سرچشمهاش انگليس است. قضيه سايسپيكو تقسيم خاورميانه به اردن، سوريه و لبنان تحت قيموميت فرانسه، فلسطين، بخشي از مصر و صحراي سينا تحت قيموميت انگليس. بعد از اين تقسيمبنديها بعد از فروپاشي عثمانيها كه باز هم خباثت، خباثت انگليسيهاست. حتي در جنگ جهاني دوم معروف است ـبهخدا تاريخ ما را
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : متن سخنراني سعيد قاسمي, دانشگاه شريف, سند خيانت انگليس, فتنه 88, تسخير سفارت انگليس, ,